سفارش تبلیغ
صبا ویژن

● رایحه ●

نظر

در گلستانه

زهرا

معرفی خوشبخت‌ترین آدم روی زمین

توسط حضرت فاطمه‌ی زهرا

 با نام آنکه یادش آرام‌بخش دلهاست

سلام

اجازه بدهید اول با هم سنگهایمان را درباره‌ی خود خوشبختی وابکَنیم و به یک تعریف واحد برسیم، آنگاه من برایتان می‌گویم که خوشبخت‌ترین آدم روی زمین کیست.

اصلا من یک ملاک به شما می‌دهم که بتوانید خوشبخت‌ترین آدمِ هر زمانی را که بخواهید در کمترین زمان تشخیص دهید.

  اما خوشبختی!

پول و مقام و چه وچه خیلی خوبند، شاید در راه خوشبخت شدن هم به آدم کمک کنند و تا حدی باعث خوشبختی بشوند، اما فکر نکنم هیچ‌کسی اگر خودش و وجدانِ خودش، تنها بنشینند و منصفانه قضاوت کنند، به این نتیجه برسند که اگر من یک؛ نه ببخشید؛ صد میلیارد داشتم، خوشبخت‌ترین آدم روی زمین می‌شدم.

زهرا

 پس خوشبختی چیست؟

من و وجدانم برای رسیدن به اینکه چه چیزی باعث خوشبختیمان می‌شود، خیلی این طرف و آن طرف زدیم، خوب منکر اثرات چیزهایی مثل مقام و ثروت هم نبودیم.

 اما!

اما آخرِ کار میدانید به کجا رسیدم؟ برایتان می‌گویم، درون خود چیزی به نام فطرت پیدا کردم که احساس کردم اگر گوشم را از هیاهوی دور و برم ببندم، فریاد او را که از اعماق جانم بر می‌آمد را خواهم ‌شنید، و فهمیدم که اگر به او پاسخ دهم، و او را راضی کنم، حس خنکی در من می دمد که حال خوش خوشبختی به من دست می‌دهد، اما چگونه باید می‌فهمیدم که تمام خواسته‌هایش چیست؟

در راهی که من برای خوشبخت شدن انتخاب کردم، حتی پول هم بکار می‌آید

البته بعضی‌ از آنها بسیار واضح بود، مثل حس پرستش، و من در این چند ساله‌ی حیاتم لااقل این را فهمیده بودم که لَه لَه  پرستش، با هیچ معبودی جز خدا، سیراب نمی‌شود.

فطرت، رهایم نمی‌کند، هرگاه که صدایی برای مشغول کردن من نیست فریادش را می شنوم.

من در کند و کاوم ، دستور العمل‌هایی یافته‌ام که پاسخ ندای درونم را می‌دهد، بله آن همان دین است، دینی که بر پایه‌ی فطرت بناگذاری شده است.

آری من راه خوشختی را در دینداری یافتم اما، چقدر راههای دینداری مختلف است، چقدر امام و رهبر و راهبر در این وادی است، دست در دست کدامشان باید گذاشت که مطمئن بود راه را بسوی دیار خوشبختی می‌پیماید؟

من این را نیز یافتم، و جالب این است که در مسلک آن امام و در آیین او حتی پول هم خوشبختی میاورد، مقام نیز آدم را خوشبخت‌‌تر می کند.

زهرا در این تاریکی، چراغی تابان برافروخت که جای تردیدی برای هیچ کسی باقی نماند

من وقتی پروردگار زمین و زمان، همو که مرا بود کرده بود، را برای شدیدترین نیاز درونم ، پرستش، به خدایی برگزیدم، او پیکی به‌ سوی من فرستاد که در دستش نسخه‌ی سعادت من بود.

و او راهبری برایم گمارد تا مرا به مقصد رساند.

زهرا

اما در این میان خیلی ‌ها دستشان را برای گرفتن دست من دراز کرده‌اند، از کجا بفهمم که کدام یک همانی است که پیک خدایم ، پیامبر، برایم انتخاب کرده است.

در این گیر و دار ، این دختر رسول خدا است که مرا از حیرت می رهاند، آری، من شنیدم که فاطمه -که درود معبودم بر او باد- از زبان پدرش می‌گفت: همانا خوشبخت، و بلکه آخر همه‌ی خوشبختها، کسی است که دوست‌دار علی در زندگی‌اش و بعد مردنش باشد.

زهرا در این تاریکی، چراغی تابان برافروخت که جای تردیدی برای هیچ کسی باقی نماند.

گفتم در راهی که من برای خوشبخت شدن انتخاب کردم، حتی پول هم بکار می‌آید، بله، خدیجه را که حتما می‌شناسید، او کسی بود که پولش نیز در راه خوشبختیش خرج شد و واقعا در سعادتش اثر داشت، شاید دور و برتان آدمهای زیادی باشند که پول و بلکه همه چیزشان را حتی آبرویشان را صرف خوشبختی‌شان -همان محبت علی، امیر مؤمنان را می‌گویم- می‌کنند.

زهرا

قول داده بودم که ملاکی برای پیدا کردن آدمهای خوشبخت،‌دستتان بدهم، و اکنون بگمانم خود به آن رسیده‌اید که آن محبت علی علیه السلام است.

حواستان باشد که من از خودم این ملاک را در نیاوردم بلکه نزدیک‌ترین کس به پیک الهی، دختر رسول خدا آن را فرموده است.

  متن روایت:

عن فاطمة الزهرا، عن رسول الله –صلی الله علیه و آله و سلم-:

اِنَّ السعیدَ کلَ السعیـدِ، مَن اَحَبَّ عَلیـاً‌ فِـی حَیاتِـهِ وَ بَعدَ مَـماتِـهِ.1

 


نظر

دریافتی از مناجات خمس عشره

با دستهای تهی از طاعت

                                با دستهای تهی از طاعت

                                                         (مناجات المفتقرین)

 

اِلهى کَسْرى لا یَجْبُرُهُ اِلاّ لُطْفُکَ وَ حَنانُکَ وَ فَقْرى لایُغْنیهِ اِلاّ عَطْفُکَ وَ اِحْسانُکَ وَ رَوْعَتى لا یُسَکِّنُها اِلاّ اَمانُکَ...

خداوندا!

این دل شکسته را جز دستهای مهربانی تو درمانی نیست و این دست بسته را جز از ابر احسان تو بارانی، نه.

خدایا!

این قامت خمیده جز به دیدار تو راست نمی شود و این تنهای غریب جز در خانه تو هر آنچه خواست نمی شود .

خدایا!

این قلب هراسناک و لرزان جز در دستهای تو آرام نمی گیرد و این خود زبون و خفت کشیده، بی توجه عزیزانه تو سبقت از هر چه پخته و خام نمی گیرد.

خدای من!

این دانه به خاک نشسته را بی آب و آفتاب تو، کجا سر شکفتن هست و این غریب و خسته را بی ماهتاب لطف تو کی پای رفتن؟

خدایا!

این شکاف تنهایی را جز چشمه سار جاودان مهر تو پر نمی کند و غنچه حوائجم بی باغبانی تو شکفته نمی شود و غبار اندوه از چهره غمزده ام جز باران رحمت تو نمی شوید و سموم نفسم را جز تریاق رأفت تو درمان نمی کند.

خداوندا!

این دل شکسته را جز دستهای مهربانی تو درمانی نیست و این دست بسته را جز از ابر احسان تو بارانی، نه.

وَذِلَّتى لا یُعِزُّهاَّ اِلاّ سُلْطانُکَ وَ اُمْنِیَّتى لا یُبَلِّغُنیهاَّ اِلاّ فَضْلُکَ وَ خَلَّتى لا یَسُدُّها اِلاّ طَوْلُکَ وَ حاجَتى لا یَقْضیها غَیْرُکَ وَ کَرْبى لا یُفَرِّجُهُ سِوى رَحْمَتِکَ وَ ضُرّى لا یَکْشِفُهُ غَیْرُ رَاْفَتِکَ وَ غُلَّتى لا یُبَرِّدُها اِلاّ وَصْلُکَ...

خدایا!

این جگر سوخته در آتش هجرانت را و این جان گداخته در زیر تشعشع سوزان فراقت را هیچ چیز جز خنکای نسیم وصل تو آرام نمی کند.

خدایا!

دلی که مسیر عمر را در کویر هجران تو طی کرده چه سان به غیر سبزه زار لقاء تو راضی شود؟ چشمی که جز به افق انتظار تو دوخته نشده و دوردستها را در پی سایه محو دیدار تو کاویده چگونه جز وصل تو را بپذیرد؟

و پایی که در هر قدم توان از تو گرفته و با سنگ و خار و خاشاک به شوق تو در آویخته به چه امید در دیار غیر رحل اقامت افکند؟

خدایا!

دلی که عمری به دنبال تو گشته مگر جز در میان دستهای تو قرار می گیرد؟

وَ لَوْعَتى لا یُطْفیها اِلاّ لِقاَّؤُکَ وَ شَوْقى اِلَیْکَ لا یَبُلُّهُ اِلا النَّظَرُ اِلى وَجْهِکَ وَ قَرارى لا یَقِّرُّدُونَ دُنُوّى مِنْکَ وَ لَهْفَتى لا یَرُدُّها اِلاّ رَوْحُکَ وَ سُقْمى لا یَشْفیهِ اِلاّ طِبُّکَ وَغَمّى لا یُزیلُهُ اِلاّ قُرْبُکَ...

اشک اضطرار مرا چه چیز جز دستهای پاسخ تو خواهد سترد؟ و این قلب درد آغشته از فراقت را چه چیز جز نسیم مهر تو جان خواهد بخشید؟

خدایا!

تب سوزنده عشق به تو را چه درمان خواهد کرد جز دیدار تو؟ و زخم عمیق و کاری گناه را بر جای جای روح دردمندم چه چیز جز غفران تو التیام خواهد بخشید؟

وَجُرْحى لا یُبْرِئُهُ اِلاّ صَفْحُکَ وَ رَیْنُ قَلْبى لا یَجْلُوهُ اِلاّ عَفْوُکَ وَ وَسْواسُ صَدْرى لا یُزیحُهُ اِلاّ اَمْرُکَ...

خدایا!

زنگار گناه از آیینه دل چه چیز جز عفو تو خواهد زدود؟

خدایا!

تنها دست توست که می تواند قلب تاثیر پذیر مرا از شر خواسته های نفس خلاص گرداند و تنها دم خداوندی توست که می تواند این دل را که در زیر پنجه های هوای نفس به حالت اغماء افتاده است نجات دهد.

خدایا!

این جگر سوخته در آتش هجرانت را و این جان گداخته در زیر تشعشع سوزان فراقت را هیچ چیز جز خنکای نسیم وصل تو آرام نمی کند.

فَیا مُنْتَهى اَمَلِ الاْمِلینَ وَ یا غایَةَ سُؤْلِ السّاَّئِلینَ وَ یا اَقْصى طَلِبَةِ الطّالِبینَ وَ یا اَعْلى رَغْبَةِ الرّاغِبینَ وَ یا وَلِىَّ الصّالِحینَ وَ یا اَمانَ الْخاَّئِفینَ وَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّینَ وَ یا ذُخْرَ الْمُعْدِمینَ وَ یا کَنْزَ الْباَّئِسینَ وَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ وَ یا قاضِىَ حَواَّئِجِ الْفُقَراَّءِ وَ الْمَساکینَ وَ یا اَکرَمَ الاْکْرَمینَ وَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ...

ای نهایت آرزوی آرزو مندان! و ای غایت پاسخ سائلان! و ای دورترین مقصود نیازمندان! و ای بلندترین اشتیاق مشتاقان! و ای غمخوار درستکاران! و ای کلبه ایمنی از بلای به تو پناه آورندگان! و ای پاسخ دهنده دعوت در ماندگان! و ای داروی دردمندان! و ای اندوخته فقیران! ای گنجینه بینوایان و ای فریادرس ناله کنندگان! و ای برآرنده حاجات فقیران و مسکینان! ای کریمترین کریمان! ای مهربانترین مهربانان! و ای رحیم ترین بخشندگان! ای هر چه جوی مهر از چشمه رأفت تو! و ای هر چه ابر از در یای تو! ای پیشه ات کارسازی و ای اندیشه ات بنده نوازی!

لَکَ تَخَضُّعى وَسُؤ الى وَاِلَیْکَ تَضَرُّعى وَابْتِهالى اَسْئَلُکَ اَنْ تُنیلَنى مِنْ رَوْحِ رِضْوانِکَ وَتُدیمَ عَلَىَّ نِعَمَ امْتِنانِکَ...

روی من تنها به تو باز است و دستم تنها به سوی تو دراز.

ضجه های من تنها در پیش توست و سجود من فقط در پیشگاه تو.

خدایا!

من در پیش چه کسی به جز تو بر خاک افتاده ام؟ و کدام سحری را جز در خانه تو کو بیده ام؟

خدایا!

در این گرمای سوزان کویر گناه،  نسیم جان بخش رضایتت را از من دریغ مدار و از ابر آبستن نعمتهایت بر من مستدام ببار.

 خداوندا!

 من اینک امید از هر چه غیر تو بریده ام و بر در خانه کرم تو به تضرع ایستاده ام.

خدای من!

مرا از تو چشم یاری هست و همو مرا بدینجا آورده است.

اینجا، که نگاه اکرام تو بر جثه نحیف من افتد و دست انعام تو از ورای سر افتاده من بگذرد.

اینجا، که گرد گامهای تو بر صورت خسته من نشیند و بوی بهار تو در مشام درختانِ به خشکی گراییده من بپیچد.

خدای من!

این دانه به خاک نشسته را بی آب و آفتاب تو کجا سر شکفتن هست و این غریب و خسته را بی ماهتاب لطف تو کی پای رفتن؟

وَ ها اَنَا بِبابِ کَرَمِکَ واقِفٌ وَ لِنَفَحاتِ بِرِّکَ مُتَعَرِّضٌ وَ بِحَبْلِکَ الشَّدیدِ مُعْتَصِمٌ وَ بِعُرْوَتِکَ الْوُثْقى مُتَمَسِّکٌ ِالهى اِرْحَمْ عَبْدَکَ الذَّلیلَ ذَاالّلِسانِ الْکَلیلِ وَ الْعَمَلِ الْقَلیلِ وَ امْنُنْ عَلَیْهِ بِطَوْلِکَ الْجَزیلِ وَ اکْنُفْهُ تَحْتَ ظِلِّکَ الظَّلیلِ یا کَریمُ یا جَمیلُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ...

خدای من!

در این ناامنی و و انفسا، من تنها به ریسمان سخت تو چنگ زده ام و  تنها به دستاویز امن تو آویخته ام. خدایا!

بر این بنده ذلیل و ناتوانت که حتی زبان گفتن درد خویش با تو ندارد رحم کن.

بنده ای که نه آن دارد که به تو بنماید و  نه زبان آنکه از تو عذر بخواهد.

بنده ای که دستش تهی از طاعت و پشتش خسته از معصیت است.

خدایا!

می شود که چنین بنده ای را دست محبت بر سرش کشی؟ و سایه خدایی بر سرش بگستری؟ و جز این نمی شود.

بنده به کجا بگریزد که امتداد شاخه های بی نهایت کرم تو سایه نینداخته باشد؟

ای زیبای عاشق زیبایی! ای دلربای زیبا آفرین! ای دریای بی منتهای بخشش!

ای خدای عزیز!

------------------

 منبع:

 شجاعی، سید مهدی، دست دعا، چشم امید، صص99-10


نظر

راز بگشا ای علی مرتضی

 

دعا

  خاطره‌ای از زبان حضرت علی علیه السلام 

عجیب‌ترین دعای پیامبر!

هم اینک مطلبى مى گویم که تا به حال به کسى نگفته‌ام :

یک بار از پیامبر خدا –صلی الله علیه و آله- خواستم تا از خدا برایم طلب مغفرت کند.

فرمود: [بسیار خوب] انجام می‌دهم.

سپس برخاست و نماز گزارد، آنگاه دستهایش را به دعا گشود،

و من به دعاى او گوش مى کردم، شنیدم که گفت:

         « پروردگارا! تو را به مقام قرب و منزلت على سوگند مى دهم که على را مشمول عفو و غفران خود سازى! »

گفتم: اى فرستاده‌ی خدا! این چه دعایى است؟

فرمود:

          « مگر کسى هم گرامیتر از تو در پیشگاه الهى هست تا او را شفیع درگاهش نمایم؟ »

 

     * * * * * * *

دوستان خوبم، بیایید ما هم برای امام عزیز و دوست‌داشتنی‌مان دعایی بکنیم!

اولین دعا را من خودم می‌کنم، شما نیز دعایتان را، پشت پنجره‌ی نظرات، فریاد بزنید!

 

   خدایا به حق علی، دل نازنین علی را، به توفیقی که به ما در پیرویش می‌دهی، شاد کن!

 

   متن روایت :

قال على (ع ): و لَاَقولَنَّ مَا لَم اَقُلهُ لِاَحَدٍ قَبلَ هَذَا الیَوم :

سَاَلتُهُ مَرَّةً اَن یَدعُوَ بِالمَغفِرَةِ

فَقَالَ: اَفعَلُ.

ثُم قَامَ فَصَلَّى، فَلَمَّا رَفَعَ یَدَهُ بِالدُعا، اِستَمِعتُ اِلَیهِ

فَاِذَا هُو قَائِلٌ : اَللهُم بِحَقِ عَلىٍ عِندَکَ اِغفِر لِعَلِىٍ !

فَقُلتُ : یَا رَسُولَ اللهِ (ص)! مَا هَذَا الدُعَا؟ فَقَالَ : اَوَ اَحَدٌ اَکرَمُ مِنکَ عَلَیهِ فَاَستَشفِعُ بِهِ اِلَیهِ ؟!(1)

 


1- شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 316؛ جنه الماوى ، ص 299.

 ر.ک : خاطرات امیر المؤمنین ؛ شعبان صبوری


نظر

جهاد محبت

با چادر سفید می روم ، با چادر سیاه بر می گردم(2)

پروانه های  بی ادعا

 مسلم است که خانواده یک پایگاه اجتماعی است و همانطور که قبلاً هم اشاره شد برای ادامه و ثبات یک ساختار هر چند کوچک ، ترسیم جایگاه برای اعضاء همراه با شناخت حقوق و تکالیفشان لازم و ضروری است.

 بنابراین اگر بخواهیم به این موضوع به صورت ریشه ای و عمیق نگاه کنیم باید به عنوان پدران و مادران جامعه ، به دختران و پسرانمان، همان ابتدا جایگاهشان را نشان دهیم و آنان را قدم به قدم از پله های زندگی بالا ببریم و در متن زندگی ، تجربیات تلخ و شیرین را به آنان یاد دهیم .

 برخلاف بعضی  ادیان ، اسلام به عنوان کامل ترین دین ، این جایگاه را ترسیم کرده و انسان را به سمت اهداف عالی و کمال راهنمایی کرده است.

 خداوند متعال در قرآن و  ائمه معصومین در سیره ی رفتاری و گفتاریشان ، بدون آنکه یکی اززن و مرد را بر دیگری برتری دهند ،عزت و بزرگی زن و مرد را تنها در تقوا و پرهیزکاری می داند و به نقش هر دو در هدایت سکّان زندگی به سمت سعادت اهمیت می دهد.

 با نگاهی به آیات و روایات در می یابیم  جایگاه و مقام زن در خانواده از اهمیت خاصی برخوردار است تا آنجا که جهاد زن در میدان زندگی ، نیکو همسرداری کردن  معرفی می شود . (امام موسی کاظم :جهاد الامرأه حسن البتعل) و این موضوع در جایی است که جهاد مرد در پیشگاه خداوند مبارزه با دشمن دین تا سرحد مرگ و ریخته شدن خون است.

همسرداری نیکو توسط زن تنها یک نقش نیست بلکه یک هنر است، هنری که اگر زن آن را هنرمندانه در صحنه زندگی به اجرا بگذارد ، به ایفای بهتر نقش  مرد در جامعه کمک می کند.

اگر زنان جامعه ما بدانند که پایگاه اصلی خدمت و انجام وظیفه شان خانه است و دیگر وظایف در راستای این مسئولیت مهم و خطیر تعریف شده است، محیط خانه ها گرم، روشن و پرمهر خواهد شد و روشنی و گرمای هر خانه پیشرفت جامعه را تضمین خواهد کرد. متأسفانه در جامعه به جای تجلیل از زنان موفق در خانه و خانواده به نقش و جایگاه زنان در جامعه و موفقیت شان در مشاغل اجتماعی بیشتر اهمیت داده می شود.

 و اگر این موضوع به کم اهمیت جلوه دادن خانه وخانواده بیانجامد، جامعه بیشترین صدمه و خسارت را  خواهد دید. زن به عنوان نگهبانی امین، حافظ زندگی در طوفان های حوادث سخت و دشوار است.او رازدار شوهر و امانت دار اموال اوست.

احترام او به همسرش نه از روی ضعف و ذلت بلکه از روی عقل و محبت است. او هر روز میزبان مردی است که پس از تحمل اوقاتی  سخت به محیط امن و آرام زندگی باز میگردد و تا جایی که توان دارد از بهترین مهمان خانه اش پذیرایی می کند. 

پیامبر رحمت و مهربانی در حدیثی می فرمایند:

هیچ زنی نیست که جرعه ای آب به شوهرش بنوشاند مگر آنکه این عمل برایش بهتر از یکسال باشد که روزهایش را روزه بگیرد و شبهایش را به عبادت سپری کند.

 برخلاف برخی افکار نادرست در جامعه معتقدیم که یک زن مسلمان به همسرش به عنوان یک دوست نگاه می کند و خود او اولین کسی است که شرایط  یک زندگی اداری و خشک را تغییر داده  و صمیمیت و محبت را جایگزین آن می سازد. او با حفظ موقعیت و جایگاه خود در خانه خوب می داند هر چه را که باعث کوچکترین خدشه و تزلزل در این بنیان مقدس  خواهد شد کنار بگذارد و برای سازندگی هر چه بیشتر  در زندگی اش ،ایثار کند. ایثار و گذشتی که به رشد و ترقی جایگاه مرد می انجامد ونهایتا به ارتقاء جامعه منجر خواهد شد.خوب است در مقاله ی بعد به داستانی پند آموز توجه کنید.

                                                                                                                       

                                                                                                                                  ادامه دارد ...

 نویسنده : فاطمه فردوسی

کارشناس حقوق خانواده


نظر

با چادر سفید می روم               با چادر سیاه برمی گردم؟ 1

حقوق خانواده

آیا تا به حال متوجه این موضوع بوده اید که چرا ازدواج مهمترین اتفاق زندگی هر انسانی است؟ و چرا این مهمترین اتفاق، امروزه به عنوان بحرانی ترین واقعه که خود ، عاملی برای استرس و تشویش شده معرفی می شود؟!

 در گذشته مسئله ازدواج مانند امروزه از اهمیت خاص و ویژه ای برخوردار بود، نگاه به ازدواج به عنوان یک علقه ی نیکو و پسندیده بود که زوجین را به کمال و برتری دنیایی و آخرتی می رساند.

 این نگاه اگرچه ساده و خارج از تشریفات بود اما عاقلانه و تحسین برانگیز، زوجین را در برابر فراز و نشیب های زندگی با هم و در کنار هم محکم می ساخت.

 آنچه آن روزها توشه ی عروس و داماد بود، تجملات و چشم و هم چشمی نبود، بلکه تجربه مادر برای عروس و نصایح پدر برای داماد ، آنان را در مسیر ازدواج ثابت قدم می ساخت.

 این کلام معروف پدر عروس که :

«دخترکه با لباس سفید به خانه بخت رفت ، با کفن سفید برمی گردد» ، حاکی از آموزش صبر و مدارا همراه با توکل به خداوند بود. به عبارتی ساده این دو زوج جوان می آموختند که اعتماد و صبر نسبت به طرف مقابل همراه با امید و توکل به خدا ، بزرگترین حربه در برابر مشکلات است. گذشته ای که از آن صحبت شد چندان هم دور نیست، شاید پیشرفت فناوری و تکنولوژی به شیوه ماهرانه ای توانسته ازدواج را به حاشیه بکشد، تا آنجا که دیگر به ازدواج به عنوان عاملی برای افزایش رزق و روزی، تقویت اخلاق نیکو، ارتقاء معنویات و بهداشت روح و روان نگاه نمی شود و متاسفانه سرانجام این نگاه است که ملاک خوشبختی بسیاری از عروس و دامادهای خوش خیال ، مهریه و جهیزیه شده است!!

به راستی مشکل از کجاست؟

 خداوند متعال آفریدگار قادر و توانایی است که انسان را با خصوصیات خاص و ویژه ای از لحاظ جسمی و روحی خلق کرده است . او یک جنس را مرد و جنس دیگر را زن قرار داده است.اگرچه هر دو انسان هستند و در بعضی از خصوصیات جسمی و روحی مشترک ، اما تفاوت هایی نیز با هم دارند.

 ما باید بدانیم که این تفاوت ها به معنای امتیاز و برتری یکی بر دیگری نیست ، بلکه برای ایجاد یک بنیان محکم و استوار ، باعث زیبایی و کمال است و یک شکل بودن ، به این ساختار زیبایی نمی دهد.

 آرامش یک زن و آرام کردن محیط زندگی اش برای مردی که بار معاش را به دوش می کشد از یک سو ، و مرد نیز به عنوان تکیه گاهی آرام بخش برای زن از سوی دیگر، می تواند نتیجه ای مطلوب از یک تفاوت باشد؛ همچنین است مهربانی و صبر مادر در کنار جدیت و سرسختی پدر که به تربیت فرزنان کمک می کند.

 مشکل زمانی آغاز می شود که این دو نفر در جایگاهی که خداوند برای آنان قرار داده است قرار نگیرند و یا به این جایگاه راضی نباشند .

شرکتی را در نظر بگیرید که از قسمتهای مختلفی تشکیل شده و هر قسمت با تعدادی افراد که در کنار هم ، اما در جایگاه مخصوص به خودشان که از جانب مدیر هماهنگ و منسجم حرکت می کنند و بدون اذن مدیر شرکت ، در کار یکدیگر مداخله نمی کنند و از محدود وظایف خود خارج نمی شوند.

 اگر تمامی اعضای این شرکت به جایگاهی که با توجه به یکسری شرایط از جمله تحصیلات، سن، قدرت بدنی و ... برای آنها در نظر گرفته شده راضی باشند ، این مجموعه سیر پیشرفت را طی خواهد کرد ؛ اما اگر اعضاء این شرکت به هر دلیلی به موقعیت خود در شرکت راضی نباشند ، در واقع زمینه تزلزل این مجموعه  فراهم می شود . بنابراین پس از پاسخ به سوال اول، دومین سوالی که به ذهن می رسد آن است که آیا پایداری و استحکام خانواده با حفظ جایگاه زن و مرد امکان پذیر است؟ و اگر چنین است این جایگاه چیست؟

در مقالات بعدی به ادامه ی این بحث می پرداریم.

نویسنده : ف.فردوسی

کارشناس حقوق خانواده