سفارش تبلیغ
صبا ویژن

● رایحه ●

نظر

جواهری در بازار

 

یانگوم

 

رد پای یانگوم را در فروشگاه های مانتو و اسباب بازی بچه ها هم می توانید پیدا کنید

 

بوی کهنگی البسه فروشگاه های «تاناکورا» که در خیابان های شهر پیچید، چشم های خیلی ها برق زد.

 «ریوزو» و «اوشین» کار خودشان را کرده بودند و مردم که از قیمت پایین لباس ها و نام نوستالژیک مغازه های عرضه کننده آنها جوگیر شده بودند، به تاناکوراها هجوم آوردند تا «سال های دور از خانه» تاجران لباس، با دم دستی ترین شیوه ممکن، پایان خوشی داشته باشد.

این مسئله، رسم تکراری همه سریال های محبوب تلویزیون شد، آن هم با شیوه های متفاوت؛ «هانیکو» که با «زندگی منشوری است ...» هفته ای یک شب بیننده ها را پای تلویزیون میخکوب می کرد، پای «کیمونو» ها را به بازار پوشیدنی ها باز کرد؛ «کلاه قرمزی و پسرخاله» رفتند روی جلد دفترها و برچسب روی کتاب بچه مدرسه ای ها شدند؛ «فوتبالیست ها» با شخصیت های کارتونی اش رفت قاتی لوازم التحریر بچه ها و عروسک های «داش سیا» و «داوود خطر» پشت ویترین ها به بچه ها و بزرگترها چشمک زدند. حالا دیگر همه تلویزیون ها روی شبکه 2 تنظیم شده اند و در بازار هم یانگوم ترکانده است. می گویید نه، کافی است یک روز در مرکز خرید تهران بگردید تا نشانه های «یانگوم» را در بازار ببینید؛ مثل همین کاری که ما در میدان هفتم تیر تهران  و چند بازار دیگر تهران کرده ایم:

 

میدان هفتم تیر تهران- عصر پنجشنبه

کاغذ آگهی را یک بار دیگر نگاه می اندازیم؛ «عرضه جدیدترین مانتوهای فصل با بهترین کیفیت و نازل ترین قیمت؛ مانتو ریون، سارافون، مانتو یانگوم و ...» نشانی را یک بار دیگر می خوانیم تا مطمئن شویم درست آمده ایم؛ یک فروشگاه بزرگ که در نگاه اول، از ظاهر مشتریان و قیافه فروشندگان اش اصلاً نمی شود حدس زد که بازار مانتوهای مزین به نام شخصیت های سریال های تلویزیونی به اینجا هم کشیده شده باشد؛ اما سوال از فروشنده، دیگر مطمئن مان می کند.

شما مانتو یانگوم دارید؟

بله، 3 مدل هست.

 

بعد، از جالباسی های دایره وار انتهای سالن مغازه، چند مدل را می کشد بیرون و یکی یکی توضیح می دهد؛ «این مدل پارچه ساتن دارد، کار فوق العاده جدید و شیکی هم هست. این یکی، مدل پاییزه یانگوم است؛ تازه همین دیروز آورده ایم. مدل یقه و سرآستین اش هم جدید است، رنگ بندی هم دارد...». قیمت ها را یکی یکی نگاه می کنیم؛ «37 هزار تومان، 48 هزار و 500 تومان، 50 هزار تومان و ...» درباره سایر مانتوها و اختلاف قیمت ها چند تا سوال می کنیم و بعد نوبت سوال های اصلی می رسد:

چند وقت است مانتوهای یانگوم وارد بازار شده اند؟

2 ماهی می شود که این مانتوها را آورده ایم.

مردم چقدر می آیند دنبالش؟ اصلاً کسی خبر دارد که مانتویی به اسم یانگوم هم وارد بازار شده؟

استقبال فوق العاده بوده. بیشتر مردم می دانند اما آنهایی هم که نمی دانند، وقتی می آیند و این مدل های جدید را می بینند، خوش شان می آید و می خرند.

 

اما این مدل های جدید که فروشنده جوان حرفشان را می زند، زیاد هم جدید نیستند؛ فقط چند تا تغییر کوچک در طراحی مانتو به چشم می خورد. بیشتر این مدل ها یقه و سرآستین 2 رنگ دارند؛ یعنی رنگ مانتو سیاه است و روی سرآستین و یقه، پارچه های راه راه و نقش دار سیاه و سفید دوخته شده است. چند تا طراح خوش ذوق دیگر هم ابتکار زده اند و یک کیف رودوشی خیلی کوچک، همرنگ مانتو آویزان کرده اند رویش که همین ابتکار کوچک، قیمت مانتو را کلی بالاتر برده است.

گفت و گوی ما با فروشنده جوان، این بار به طراحی مانتوها می کشد:

 

طرح این مانتوها که زیاد جدید نیست. الان اگر کسی بیاید توی مغازه و این مانتو را ببیند، اصلاً به ذهنش می رسد که مثلاً مدل این مانتو، مثل پوشش زنان سریال «جواهری در قصر» است؟

خب، اینها زیاد مهم نیست. اصولاً هر مانتویی که 4 تا نقش و نگار اضافه داشته باشد را مشتری می پسندد و می گوید جدید است؛ حالا اسم یانگوم رویش باشد یا هر چیز دیگر.

اصلاً این مانتوها را از کجا می آورید؟ کار تولیدی خودتان است یا برایتان می آورند؟

بیشتر مانتوهای مغازه کار خودمان است. اما مانتوهای یانگوم را از یکی دو تا تولیدی می خریم، سفارش می دهیم و برایمان می آورند.

روزی چند نفر می آیند سراغ این مانتوها؟

معمولاً برای هر مدل یانگوم، حدود 20 تایی در روز فروش داریم.

غیر از شما مغازه های دیگر هم مدل یانگوم می فروشند؟

بله، هستند؛ مانتو سرخپوشان، مانتو عاج، مانتو ایپک و ... اینها همه شان خیلی وقت است مدل یانگوم را دارند و می فروشند.

 

قابلمه یانگوم نشان

خیابان جمهوری اسلامی – پنجشنبه شب

پاساژ پر است از لوازم بچگانه و اسباب بازی های رنگارنگ؛ «مرد عنکبوتی» هنوز توی بورس است و نشانه های «تام و جری»، «پلنگ صورتی» و «پت و مت» را می شود هنوز توی فهرست محبوب ترین های بچه ها هم می شود مشاهده کرد.

سرویس های اسباب بازی چینی را دیده اید؛ همان ها که توی یک جعبه کوچک، ابزار کار یک حرفه را می ریزند و می گذارند پشت ویترین تا اسبابی باشد برای بازی و سرگرمی بچه ها؟ همین سرویس های نجاری و آشپزی پلاستیکی و قابلمه های کوچک و سبک را می گوییم.

آقای فروشنده خوش ذوق پشت ویترین مغازه اش، کالایش را این طور معرفی کرده است:

 «سرویس کامل آشپزی یانگوم (جواهری در قصر) فقط 3500 تومان».

 

ظاهر اسباب بازی را که نگاه می کنی، هیچ نشانی از یانگوم ندارد، عین همان قدیمی هاست؛ چند تا بشقاب کوچک، کفگیر، ملاقه و قاشق و چنگال پلاستیکی مخصوص دختربچه های 4-3 ساله که بعید است بتوانند حدود یک ساعت بنشینند پای یک سریال خارجی تا ببینند داستان «افسر مین جانگو» و «یانگوم» چه سرانجامی خواهد داشت. اما به قول فروشنده «بچه ها نمی دانند، پدر و مادرها که می دانند!». حالا فکرش را بکنید که بابا و مامان یک دخترک 4-3 ساله، به عنوان کادوی تولد برایش «سرویس آشپزخانه یانگوم» بگیرند و تصور کنید چهره مبهوت دخترک را وقتی از اسم «یانگوم» چیزی نمی داند و بی خیال اینکه الان کفگیر یانگوم توی دستش است، دارد برای خودش و بچه هایش در «خاله بازی» ناهار درست می کند.

 

یانگوم جون سلام!

همان خیابان- همان روز

دامنه این کارها به این طرف بازار هم کشیده شده است. تنها چند تا مغازه آن طرف تر، یک فروشنده خوش ذوق تر و البته به روزتر، همگام با تغییرات سریال، دست از آشپزخانه دربار برداشته و رفته توی کار «دکتر جون سلام» های ایرانی، همان گوشی و آمپول و دستگاه فشارسنج پلاستیکی تولید داخل. حالا که یانگوم شده پزشک مخصوص دربار، باید هم لوازم دکتری اش این جوری برود توی بورس دیگر:

«سری کامل لوازم پزشکی یانگوم رسید».

داخل مغازه، پسرک 8-7 ساله ای یکی از این «دکتر جون سلام» های یانگومیزه شده را با افتخار توی دستش گرفته و خنده کشدار روی لبش، لبخند را روی لب های بابا و مامان و البته فروشنده هم نشانده است. می رویم سراغ فروشنده.

 

این اسباب بازی های یانگومی ابتکار خودتان بوده؟

نه، در واقع تجربه موفق بعضی همکاران بوده و ما هم داریم تکرارش می کنیم.

یعنی واقعاً این قدر روی فروشتان تاثیر می گذارد؟

چرا که نه! همان موقع هم که فوتبالیست ها را از تلویزیون نشان می دادند، توپ های فوتبال معمولی مان فروش اش چند برابر شد.

کسی هم می آید دنبال این اسباب بازی های قدیمی؟

به طور خاص کسی دنبالش نیست اما وقتی می آیند و این نوشته های تبلیغاتی را می بینند، خوش شان می آید. بچه ها احساس همذات پنداری و الگوپذیری شان خیلی زیاد است.

 

از جاسوئیچی تا سینی

بازار تهران- صبح شنبه

کمی آن طرف تر از سبزه میدان، آنجایی که بساط دستفروش ها پهن شده، یکی دارد داد می زند: «سینی یانگوم بیا». یک سینی کوچک قهوه ای رنگ را هم بالا گرفته که عکس یانگوم- در حالی که لبخند می زند- روی آن نقش بسته است.

1500 تومان هم قیمتش است. کمی آن طرف تر، توی سبد یک مغازه (از همان مغازه هایی که همه چیز از شیر فلکه حمام تا بالش خواب را می شود توش پیدا کرد)، کفگیر چوبی آشپزخانه با نقش چاپ شده یانگوم گذاشته اند؛ کنارش هم چند جاسوئیچی ساده و بی ربط که تنها شباهت شان همان عکس تکراری بازیگر کره ای جمعه شب های شبکه 2 است.

 

چند نفری نشانی داده اند که «جواهری در قصر» توی بازار بین الحرمین هم بازار داغی دارد. راه بورس لوازم التحریر تهران را که پیش می گیریم، چشم مان به جمال یانگوم روی تی شرت های کوچک و بزرگ 500 تومانی و 1000 تومانی روشن می شود. بین الحرمین امسال در قبضه جواهری در قصر است؛ پاک کن، جامدادی، کیف های پارچه ای و طلقی و ... همه با یک طرح مشابه، یانگوم بازاری است اینجا که نگو و نپرس!

کاری به اینکه شخصیت های محبوب تلویزیونی چه نقشی در بازار مواد مصرفی ما دارند، نداریم؛ حتی به اینکه مردم چقدر، چه موقع و چطور تحت تاثیر این تبلیغ ها قرار می گیرند. فقط داریم به این فکر می کنیم که یک سال بعد- نه، حتی 6 ماه بعد- چه کسی می خواهد این تب فرونشانده شده را دوباره با یک چهره دیگر بالا ببرد یا حتی تکلیف این همه اجناس «یانگومی» که بعد از این مدت، فروش نرفته و روی دست فروشندگان اش مانده، چه خواهد شد؟ شاید چهره ای دیگر ظهور کند و دوباره همان آش و همان کاسه!  

 

منبع: همشهری جوان


نظر

روزی عزرائیل نزد موسی علیه‌السلام آمد، موسی علیه‌السلام پرسید: «برای زیارتم آمده‌ای یا برای قبض روحم؟»

عزرائیل: برای قبض روحت آمده‌ام.

موسی: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم.

عزرائیل: مهلتی در کار نیست.

موسی علیه‌السلام به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند.

خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی علیه‌السلام مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد. موسی علیه‌السلام نزد مادرش آمد و گفت: «سفری در پیش دارم!»

مادر گفت: «چه سفری؟»

موسی علیه‌السلام فرمود: «سفر آخرت.» مادر گریه کرد.

موسی علیه‌السلام نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی علیه‌السلام زد و گریه کرد، دل موسی علیه‌السلام از گریه کودکش سوخت و گریه کرد.

خداوند به موسی علیه‌السلام وحی کرد: «ای موسی! تو به درگاه ما می‌آیی، این‌گریه و زاریت چیست؟»

موسی علیه‌السلام عرض کرد: «دلم به حال کودکانم می‌سوزد.»

خداوند فرمود: «ای موسی! دل از آنها بکن، من از آنها نگهداری می‌کنم و آنها را در آغوش محبتم می‌پرورانم.»

دل موسی علیه‌السلام آرام گرفت. و به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می‌گیری؟

عزرائیل: از دهانت.

موسی: آیا از دهانی که بی‌واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می‌گیری؟

عزرائیل: از دستت.

موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟

عزرائیل: از پایت.

موسی: آیا از پایی که من با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته‌ام؟

عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی علیه‌السلام داد، موسی علیه‌السلام آن را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی علیه‌السلام گفتند: یا اهون الانبیاء موتا کیف وجدت الموت؛ ای کسی که در میان پیامبران، از همه راحت‌تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟» موسی علیه‌السلام گفت: کشاة تسلخ و هی حیة؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.» (11)


نظر
عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده‌ها با چشم تَر
عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی از فراقش سوختن
عشق یعنی سر به در آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه‌های ناب ناب عشق یعنی لحظه‌های التهاب
عشق یعنی بنده فرمان شدن عشق یعنی تا ابد رسوا شدن
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست عشق یعنی هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی یک تیمم، یک نماز عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم، یک نگاه عشق یعنی تکیه‌گاه و جان پناه
عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی پیش محبوبت بمیر عشق یعنی از رضایش عمر گیر
عشق یعنی زندگی را بندگی عشق یعنی بندگی، آزادگی

نظر

تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعه‌ی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم، من که روم خانه به خانه عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید
دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید تا غنچه‌ی بشکفته‌ی این باغ که بوید
هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قُمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست هر چند که عاصی است، زخیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر خیالی به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه


نظر

ختم قرآن مجید در نیمه شعبان 1386

قرآن

                       تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد      حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
                        با تبریک فرارسیدن اعیاد شعبانیه و ولادت امام عصر (عج ) به محضر شما گرامیان

به اطلاع می رساند سایت تبیان به همین مناسبت اقدام به برگزاری ختم قرآن مجید در نیمه شعبان 1386 به نیت تعجیل در فرج حضرت بقیة الله عج الله تعالی فرجه می نماید .

برای انتخاب جزء مورد نظر خود اینجا کلیک کنید.