سفارش تبلیغ
صبا ویژن

● رایحه ●


گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن / گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن

گفتم به نام نامیت هر دم بنازم / گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم

گفتم که دیدار تو باشد آرزویم / گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن / گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن / گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن / گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه / گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان / گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن / گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم  ز هجران تو قلبی تنگ دارم / گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن / گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان / گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن / گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم / گفتا که روز وصل را در انتظارم


لطفا این دعا را نخوانید

دعا


تا این دعا خوانده میشود، خوردن ادامه دارد!

گاهی بعضی چیزها آنقدر در دسترس هستند که دیده نمی شوند. اکثر ما روزهایی از ماه رمضان را به خاطر کشش و دعوتی که خدای متعال نصیب همه بندگانش می کند به سمت دعا و مناجات کشیده می شویم و از کتاب معروف مفاتیح الجنان که در هر خانه ای چند نمونه از انواع و اقسام آن یافت می شود، سراغی می گیریم. در اعمال ماه مبارک رمضان، دعایی با عنوان « دعای سحر معروف» آمده است. گویی جناب شیخ عباس قمی هم پیش بینی می کردند که به زودی در سحرگاه های ماه رمضان موج رادیو را به هر سمت که بپیچانی و یا شبکه های تلویزیونی را به هر سو که بگردانی، تا لحظه اذان صبح زمزمه این دعا را خواهید شنید. همان دعایی که وسطش هر پنج دقیقه زمان  باقیمانده تا خط پایان سحری خوردن را به ما اعلام می کنند.
سوالی که پیش می آید این است که آخر زمان شیخ عباس قمی که رادیو و تلویزیونی نبود تا دعای سحر معروف شود. پس سبب معروفیت این دعا چیست؟ چرا جناب شیخ عباس قمی، صاحب مفاتیح، این دعا را «عظیم الشان»(1) می خواند؟ این دعا را چه کسی روایت کرده است؟ این دعا را چه کسی می خوانده است؟ و چگونه می توان فرازهای این دعا را فهمید؟
دعای معروف نه، دعای مغفول!
حقیقت این است که اگر نبود گرسنگی و تشنگی روزه بدون سحری و نیاز ما به دانستن خط پایان خوردن و دانستن زمان اذان صبح و نیاز به برنامه ریزی بهتر جهت استفاده از اطعمه و اشربه رنگارنگ سفره سحر، این «دعای سحر معروف» امروز چندان هم معروف نبود و باید آن را « دعای سحر غیرمعروف» می نامیدند. البته معروفیت این دعا چیزی از مغفولیت آن نزد ما کم نمی کند. پس بهتر است از امروز برای اینکه رگ غیرتمان بیشتر بجنبد، فهرست مفاتیح الجنان منزل را باز کنیم و لغت «معروف» را از کنار اسم دعا خط بزنیم و بالای آن بنویسیم:«دعای سحر مغفول»!
سید بن طاووس(ره) در کتاب اقبال الاعمال درباره این دعا چنین می نویسد:«ایوب بن یقطین به خدمت امام رضا(ع) نامه ای نوشت و در آن از او خواست که بر این دعا صحه بگذارد. حضرت  در پاسخ او مرقوم فرمود:«بله، این دعا، دعای حضرت امام باقر علیه-السلام در سحرهای ماه رمضان است.»
دعایی که بر سر آن دعوا می شود
حضرت امام رضا علیه السلام سپس روایتی از امام باقر می فرمایند که مضمون آن تکان دهنده است و بلکه این روایت بتواند ما را از غفلتی که نسبت به این دعا روا داشته ایم بیدار کند. سید بن طاووس به نقل از امام رضا علیه السلام این چنین ادامه می دهد:ادامه مطلب...

نظر
عشق و عاشقی بدون درد و غم نمی شود
پیش از این گفته ام هزار بار,نمیشود
هر چه حرف میزنی بزن که پیش چشم من
هیچ چیزی از قداست تو کم نمی شود
افتاب مهربان روزهای کودکی !
شب بدون روی تو سپیده دم نمی شود
چشم تو امید روز های بعد از این من
چشم هیچ کس بجز توجام جم نمی شود
شعر حق مطلب تو را ادا نمی کند
نون ناز تو بدون والقلم نمی شود
از شبی که رفته ای به هیچ جای این جهان
مثل من به هیچ بنده ای ستم نمی شود
چون امام زاده ای غریبه ام که غیر تو
هیچ کفتری مقیم این حرم نمی شود
خواستم که لحظه ای بخوابم امشب از تو دور
هر چه پلک روی پلک مینهم نمی شود
کم بگو به یاد چشم های یشمی ام نباش
سعی کرده ام به جان تو قسم نمی شود
من تمام عمر گشته ام ولی به هیچ وجه
هیچ کس شبیه عشق اولم نمیشود
هر چقدر فکر میکنم به هم نمی رسیم
هر چقدر استخاره می کنم نمیشود
صبرمیکنم ودلخوشم به این که گفته اند
پشت مرد زیر بار غصه خم نمیشود
من قبول میکنم شبیه عشق و عاشقی
شعر وشاعری بدون دردو غم نمی شود
(( اصغرعظیمی مهر ))
خسته ام توان ایستادنم نیست زانو هایم بریده اند.(ضرب المثل  : پازن تیر خردیم زونی نیارم )گمشده ام در این دنیای خیالی.توان ماندن ندارم .دوست دارم بروم. نمیدانم کجا.اما باز احساس دلتنگی تنهایم نمیگذارد.لحظه هایم با گناه آمیخته است.توان دل کندن را ندارم شیطان به من می خندد.خود را دوست من میداند من از او بیزارم رهایم نمیکند باید چاره ای بیندیشم.صدای باد حس عجیبی دارد اگر به دل باشد دعایم می گیرد.رنگهارو به اتمام است نقاش امیدوار است فردا تمام شود اما باز من گمان نمیبرم سکوت باد فراگیر است تلاشم به رفتن است اما باز احساس خستگی ، چهار فصل ابریست امیدوارم باران ببارد .یا حق